روانشناس کاشان

روانشناس کاشان

مجید نصیری ؛ روانشناس بالینی ؛ درمان مشکلات روانشناختی فردی | آدرس و شماره تماس:03154736173
روانشناس کاشان

روانشناس کاشان

مجید نصیری ؛ روانشناس بالینی ؛ درمان مشکلات روانشناختی فردی | آدرس و شماره تماس:03154736173

باورهای مخرب علیه خود را بشناسید

کمال طلبی: همیشه باید عالی و بی کم و کاست باشم. هرجا و هرگاه شسکت بخورم یا از هدفم فاصله بگیرم در حقیقت به آن خوبی که باید باشم نیستم. هرگز نباید شکست بخورم یا مرتکب اشباه شوم.


کمال طلبی ادراکی: اگر اشتباه کنم یا آسیب پذیر باشم دیگران مرا دوست نخواهند داشت. من باید همه را تحت تاثیر قرار دهم. برای اینکه دیگران به من احترام بگذارند نباید هیچ عیب و ایرادی در من پیدا کنند.


اعتیاد به موفقیت: ارزش من به عنوان یک انسان بستگی به هوش، موفقیت، استعداد، موقعیت شغلی، درآمد یا تیپ و قیافه ام دارد.


اعتیاد به تایید و تصویب: برای اینکه ارزشمند باشم همه باید مرا تایید و تصدیق کنند. هرگاه کسی از من انتقاد کند باید بسرعت از خودم دفاع کنم.


اعتیاد به عشق: اگر کسی مرا دوست نداشته باشد خوشبخت نیستم. اگر در رابطه و عاشق نباشم زندگی ارزش زیستن ندارد.


ترس از طرد شدن: اگر مرا طرد کنی اگر مرا تایید نکنی پس حتما اشکالی در من وجود دارد. اگر تنها باشم بدبخت و بی ارزشم.


مطیع بودن و راضی کردن دیگران: باید خواسته ها و توقعات دیگران را برآورده کنم حتی اگر برآوردن خواست آنها به من آسیب بزند. تنها در این صورت است که می توانم مهر و محبت دیگران را به دست بیاورم.


فوبیای تعارض و اختلاف: کسانیکه یکدیگر را دوست دارند هرگز نباید باهم اختلاف پیدا کنند یا مشاجره نمایند. خشم، جر و بحث و اختلاف خطرناک است.


سرزنش کردن خود: اگر در رابطه ام با کسی اشکالی وجود دارد همه اش تقصیر من است.


سرزنش کردن دیگران: اگر در رابطه ام با کسی اشکالی وجود دارد، او مقصر است. من بی گناهم.


حق به جانب بودن: همیشه باید با من به شکلی رفتار کنند که من می پسندم.


حقیقت: حق با من است. تو اشتباه می کنی.


نا امید بودن: مسائل من حل ناشدنی هستند. من هرگز روی خوشبختی و آرامش را نخواهم دید.


احساس بی ارزش بودن: آدم بی ارزشی هستم. از دیگران پست تر و حقیر ترم.


کمال طلی عاطفی: همشه باید شاد و مطمئن باشم و اوضاع تحت کنترل من باشد. هرگز نباید ناراحت شوم. زندگی همیشه باید ساده باشد.


فوبیای خشم: خشم خطرناک است، باید هر طور شده از آن اجتناب کنم. باید خشم خودم را فرو بخورم.


فوبیای عاطفی یا ترس از احساسات منفی (Emotophobia): هرگز نباید بترسم. هرگز نباید نگران چیزی شوم. هرگز نباید احساس حسادت بکنم. هرگز نباید احساس خشم نسبت به کسی داشته باشم. نباید با احساساتم دیگران را برنجانم. من باید همیشه خوب باشم.


خودشیفتگی ادراکی: کسانیکه با آنها در ارتباطم، کسانیکه را که می شناسم خودمحور و سلطه جو هستند. هرگز نمی توانم احساس و نظر خودم را با آنها در میان بگذارم زیرا با نظر من مخالفت می کنند.


اشتباه آتش سوزی: اگر یک نفر مرا تحقیر یا مسخره کند مثل آتش گر می گیرد و گسترش می یابد و بعد همه مردم درباره من بد فکر می کنند و بد حرف می زنند. همه مردم مانند هم فکر می کنند. همه مثل من قضاوت کننده و عیبجو هستند.


اشتباه مرکز توجه بودن: صحبت کردن با مردم مانند این است که روی سن، زیر نور روشن پرژکتورها ایفای نقش کنی. اگر آنها را تحت تاثیر قرار ندهم مرا دوست نخواهند داشت. من مانند یک بازیگر تئاتر در زیر نور پرژکتور در معرض دید همه هستم. همه مرا نگا می کنند و منتظر اقدامات بعدی من هستند.


اندیشه جادویی: اگر به اندازه کافی نگران باشم مشکلی پیش نخواهد آمد.


سوپرمن بودن: همیشه باید قدرتمند باشم. هرگز در هیچ زمینه ای نباید ضعیف ظاهر شوم.


 بعد از شناسایی باورهای مخرب خودتون می تونید برای آگاهی از ریشه‌ی اونها، و درمان مشکلاتی که هرکدوم از اونها در زندگی شما ایجاد کردند به یک روانشناس "حاذق" مراجعه کنید.

ادامه مطلب ...

استبداد بایدها

 اصطلاح معروف "استبداد بایدها" (tyranny of the shoulds) از رواشناس برجسته کارن هورنای به نظرم خیلی مغفول مونده. بایدها فرمانهایی هستند که باید اطاعت بشن! این بایدها می تونه از طرف پدر، مادر، اعضای خانواده، دوستان، معلم و یا افراد دیگه به ما تحمیل بشه. اما اون چیزی که از این اصطلاح توی روانشناسی مدنظره بایدهایی هست که ما وضع می کنیم. قوانین بدون چون و چرایی که خودمون یا دیگران رو مجبور به انجام اون می دونیم. با چند تا مثال قضیه رو روشن می کنم:


من باید امسال کنکور توی دانشگاه صنعتی شریف قبول بشم!

من باید کارمو به بهترین شکل ممکن انجام بدم.

من باید لیسانسمو سه ساله تموم کنم!


بایدها می تونند به شکل منفی هم مطرح بشن:


من نباید اشتباه کنم.

من نباید دل هیچ کسی رو بشکنم.


باید فقط در مورد خودمون نیست برای دیگران هم باید تعیین می کنیم!


پسر من باید امسال پزشکی قبول بشه!

بچه های من نباید فست بود بخورن!

توی خونه ما همه باید ساعت 9 بخوابن!

اون نباید با من این رفتارو می کرد!



بعضی وقتها افکار و جملات ما شکل "باید پنهان" به خودشون می گیرن:


تو حق نداری به من توهین کنی!

این ماشین لکنته خیال کرده می تونه از من سبقت بگیره!

زندگی با من بد تا کرده من حقم بیش از اینهاست!


آیا هرگز شده در مورد آسیبی که این قوانین ظالمانه "من درآوردی" به ذهن و روان ما وارد می کنه فکر کنیم؟ وقتی توی زندگی مون "باید" مشخص می کنیم معناش این می شه که ذهن و روان خودمون رو آماده انواع اختلالات و گرفتاری ها می کنیم. خیلی از افسردگی ها، اضطراب ها، خشم های کوبنده، عصبیت ها، همه شون توی همین "باید ها" ریشه دارند. ما فقط یک نوع "باید" سالم داریم و اون هم باید های اخلاقی است. طبیعتا اشکالی نداره اگه بگیم "باید به فرزندم محبت کنم" یا "نباید به فرزندم دروغ بگم".


شاید به ذهنمون هم خطور نکرده باشه که بیشتر این بایدها از خودشیفتگی ما ناشی شده. مثلا روزگار برای چی باید بیش از این به ما میداد؟! بر اساس چه قانونی اون ماشین لکنته حق نداره از شما سبقت بگیره؟ یا مادری که بچه هاشو مجبور می کنه ساعت 9 بخوابن فکر کرده همه مشکلات حل می شه؟! بر اساس چه قانونی دیگران باید به میل ما رفتار کنند؟! مگه مردم به خدا و پیغمبر خدا رحم کردن که حالا با ما طبق میلمون رفتار کنن؟؟!! برای یه لحظه بیاین جور دیگه ای به دنیا نگاه کنیم. باید هایی که سالهای توی ذهنمون جا خوش کردن رو بیاریم روی کاغذ. باور کنید وقتی این کار رو انجام بدین یه دفعه جا می خورید! چطور سالهای سال با این همه قانون "من در آوردی" زندگی کرده بودم!


بایدها و قانونهای ذهنی خودتون رو یه بار دیگه بازبینی کنید.

انعطاف پذیر باشید.

واقعیات زندگی رو بپذیرید. با باید و نباید کردن وضع روزگار عوض نمی شه.

واقعیات وجود دیگران رو هم بپذیرید. با باید و نبایدی که توی ذهنتون در مورد رفتار دیگران وضع می کنید فقط و فقط به خودتون آسیب می زنید.


به جای اینکه به خودتون بگید "من نباید اون کار اشتباه رو می کردم" یه باور سالم تر رو جایگزین اون کنید: "بهتر بود اون کار اشتباه رو نمی کردم. اما من تمام سعی خودم رو کردم. من انسانم و هر انسانی حق اشتباه داره. چه بسا اگه هر کس دیگه ای در موقعیت من بود و تمام افکار اون لحظه‌ی من توی سرش بود بدتر از من عمل می کرد". وقتی شما اشتباه می کنید، یا می ترسید، یا خجالت می کشید، هیچ یک از قوانین عالم را نقض نمی کنید! اما وقتی به خودتون می گین نباید اشتباه کنم دو تا مشکل ایجاد می کنید هم باید با اشتباه کردن خودتون رنج بکشید هم باید احساس شرم و گناه "زیر پا گذاشتن قانون من در آوردی‌تون" رو تحمل کنید! همین الآن کاغذ و قلم رو بردارید و "بایدهای ظالمانه" ذهنتون رو روی کاغذ بیارید و به استبداد چندین ساله زندگی تون پایان بدین. باور کنید رنگ و طعم زندگی براتون عوض می شه